دانشجویان مهندسی صنایع ورودی 91
دانشگاه دامغان
| ||
|
دو سال پیش در یکی از شهرهای قشنگ کشورمون دانشجو بودم موقع امتحانات رسیده بود دو تا امتحان اول روکه اسون بود دادیم و همه هم نمره خوبی گرفتیم چند روز مونده به امتحان سوم که درس سختی هم بود با گروه خودمون 5نفری میشدیم تصمیم گرفتیم بریم خارج ازشهر و کمی خستهگیدر کنیم .امتحان روز چهار شنبه بود دوشنبه حرکت کردیم و تاسه شنبه عصراون جا بودیم وبعد برگشتیم که چهارشنبه صبح هم بریم امتحان بدیم .وقتی به نزدیکی های شهررسیدیم موبایل ها انتن داد یه دفعه موبایل بچه ها زنگ خورد .یکی از بچه ها بود پرسید چرا نیومدید امتحان بدید تازه متوجه شدیم که امتحانو اشتباه کردیم و بیست و ششم می شده سه شنبه نه چهارشنبه .خلاصه وقتی رسیدیم تا صبح نخوابیدیم و به این فکر کردیم که چی کار کنیم چون درس چهار واحدی بود خلاصه همه باهم به این نتیجه رسیدیمکه من برم با استاد صحبت کنم هر چه گفتم من سر این کلاس خیلی اذیت کردم و مطمئنا استاد می گه که عاقبت شیطونی بیش از حد همینه بچه ها قبول نکردن وگفتن اگه یه نفر بتونه استاد را راضی کنه تویی.خلاصه فردا صبح رفتم دانشگاه و بعد از کلی گشتن استاد را پیدا کردم تا منو دید گفت درسته که خیلی سر کلاس اذیت میکردی ولی لااقل میاومدی امتحان می دادیشاید قبول می شدی گفتم استاد می خواستم مطلبی خدمتتون عرض کنم پدر یکی از بچه ها مریض شده بود و من و بقیه دوستام برای عیادت رفتیم شهرستان اما دوشنبه شب موقع بر گشتن چرخ ماشین پنجر شد و زاپاس هم همراه نداشتیم اون جاده هم که خودتون می دونید خیلی کم ماشین رد میشه به همین دلیل نتونستم به موقع برسیم .با خودم گفتم الانه که استاد اخماش بره تو و دعوا م کنه اما بر عکس یه لبخند مرموز زد و گفت باشه ازتون امتحان میگیرم فقط یادتون باشه درس چهار واحدی است و هر نمره ای بگیرید همونو ثبت می کنم .فردا 8صبح بیایید امتحان بدید گفتم ممنون استاد وبا غرور پیش دوستام رفتم همه گفتن دیدی گفتیم فقط تو می تونی استاد را راضی کنی و من با غرور نگاهشون می کرد خلاصه درس رو خوندیم و فردا برای امتحان رفتیم وقتی رسیدیم هر کدوم از ما رو به یه اتاق بردن پیش خودمون گفتیم اشکال نداره اگه همه با هم 20میگیریم جدا از هم یه 12می تونیم بگیریم سوال اول را نگاه کردم دو نمره داشت و خیلی ساده بود سریع جواب دادم و دیدم یه سوال دیگه بیشتر نیست و 18نمره دارد سوال این بود کدام چرخ ماشین پنچر شده بود ؟فهمیدمکه دوستان الان هر کدام یه چیز می نویسن و استاد به دروغ ماجرا پی میبره .البته من خودم نوشتم من اون موقع سریع از ماشین خارج شدم و رفتم کمک بیارم و متوجه نشدم کدوم چرخ بوده
پسر : سلام.خوبی؟مزاحم نیستم؟ دختر: سلام. خواهش می کنم.? asl plz پسر : تهران/وحید/26 و شما؟ دختر : تهران/نازنین/20 پسر : اِ اِ اِ چه اسم قشنگی!اسم مادر بزرگ منم نازنینه. دختر: مرسی!شما مجردین؟ پسر : بله. شما چی؟ازدواج کردین؟ دختر : نه. منم مجردم. راستی تحصیلاتتون چیه؟ پسر : من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT اَمِریکا دارم. شما چی؟ دختر : من فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سُربن فرانسه هستم. پسر : wow چه عالی!واقعا از آشناییتون خوشحالم. دختر : مرسی. منم همین طور. راستی شما کجای تهران هستین؟ پسر: من بچه تجریشم. شما چی؟ دختر : ما هم خونمون اونجاس. شما کجای تجریش می شینین؟ پسر : خیابون دربند. شما چی؟ دختر : خیابون دربند؟ کجای خیابون دربند؟ پسر : خیابون دربند. خیابون…… کوچه……پلاک….شما چی؟ دختر : اسم فامیلی شما چیه؟ پسر : من؟ حسینی! چطور؟ دختر : چی؟وحید تویی؟ خجالت نمی کشی چت می کنی؟تو که گفتی امروز با زنت می خوای بری قسطای عقب مونده خونه رو بدی.!مکانیکی
رو ول کردی نشستی چت می کنی؟
پسر : اِ عمه ملوک شمائین؟چرا از اول نگفتین؟راستش! راستش! دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده…. آخه می دونین………..
دختر : راستش چی؟ حالا آدرس خونه منو به آدمای توی چت میدی؟می دونم به فریده چی بگم!
پسر : عمه جان ! تو رو خدا نه! به فریده چیزی نگین!اگه بفهمه پوستمو میکّنه! عوضش منم به عمو فریبرز چیزی نمی گم!
دختر : او و و و م خب! باشه چیزی بهش نمیگم. دیگه اسم فریبرزو نیاریا! راستی من باید برم عمو فریبرزت اومد. بای
پسر : باشه عمه ملوک! بای…… نظر يادتون نره بچه هاهاهاها....
![]()
اعضای وبلاگ به 23 نفر رسیدن ,وضعیت کامنتا هم بهتر شده ,غریبه هم داریم که نظر میدن,بازدید از وبلاگ داره به ۵۰۰۰ نزدیک میشه,خبرای کنفرانس هم دارم میدم,bb هم هنوز خودشو معرفی نکرده,بعضی از همکلاسیا کامنت گذاشتن عضو نشدن,........و همچنان نویسنده نداریم!!!!!
یه دستمال بدین عرقامو پاک کنم!!! آیا خیلی کم درس میخوانید؟ آیا از امتحانات واهمه دارید؟ آیا میان ترم ها را خراب کرده اید؟ آیا به دنبال راه حل میگردید؟
خدا شاهده ما هم مثل شماییم,هیچ راه حلی نداره باید بشینی درس بخونی!!!!!! یک تصویر کاملا پر معنا در راستای اجرای طرح تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها
بخشی از خاطرات دوران دبیرستان یه دختر
همت کنین یه کامنتی بزارید جهت شغاف سازی اینکه آیا ما سمیرا داریم؟ اصن داریم همچی چیزی؟ مثه اینکه یه سری از خانوما علاقه شدیدی به سریال های پوآرو و هلمز دارن,خوششون میاد دنبالشون بگردی و همیشه یه ردی از خودشون به جا بزارن,چه کاریه خوب؟ بی خیال شین دیگه.از این به بعد نام ونام خوانوادگی تونو بنویسین لدفن! والا به خدا من از خانوما چند نفرو بیشتر نمیشناسم! اینایی که میگن اینجا پست بزاری هویتت میره زیر سوال! همت کنن نماینده بدن واسه نویسندگی وبلاگ! راستی حلالشون نمیکنم اونایی رو که دیشب پست های خانوم مرضیه رو کامنت باران کردن ولی پست های من.........خدا ازشون نگذره میسپرم به خدا!!!!
واقعا دم این خانوم مرضیه گرم! من خودمو تیکه پاره کردم دو ماهه اندازه این سه تا پست کامنت جمع نکردم!!!! نویسنده چقدر تاثیر داشته ما نمیدونستیم! در حال ممنون از این سه تا پست.
![]()
یه زمان از امتحانات که بر میگشتیم ، مامانمون میپرسید : چند میشی ؟؟؟
با صدای بلند داد می زدیم 20! حالا امروز..........من اشک تو چشام جمع شده دیگه نمیتونم ادامه بدم.........
یادش گرامی باد !
به احترام اون روزا ۱ دقیقه سکوت لدفن!
اعضای وبلاگ به ۱۷ نفر رسیدن! واقعا جای تشکر داره. همکلاسی هایی که جدیدا لطف میکنن کامنت میزارن عضو بشن بشناسیمشون. ضمن اینکه از این به بعد کامنتا نیاز به تایید من نداره!!! بلاخره BB رو لو رفت!!!!!! با کمک نیما به یک قدمی هدف رسیدیم!!!!! اقا ما تو کلاس خانومی به اسم پرستو داریم؟ مردی به طرف یک پلیس که در حال جریمه کردن اتومبیل بود، میرود و التماس میکند که پلیس جریمه نکند ولی آقای پلیس قبول نمیکند. به پلیس نه یک بار بلکه هشت بار بد |
|